تابناک / در راستای تب تند و داغ ویروس کرونا، با یک مبتلا همکلام شدیم. احمد - ت، جوان ۲۸ ساله گیلانی که پس از ۱۰ روز بستری در یکی از بیمارستان های استان گیلان، اینک مرخص شده و به زندگی عادی برگشته است.
کد خبر: ۸۲۷۷۷۶
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۹ 02 March 2020

تابناک / در راستای تب تند و داغ ویروس کرونا، با یک مبتلا همکلام شدیم. احمد - ت، جوان ۲۸ ساله گیلانی که پس از ۱۰ روز بستری در یکی از بیمارستان های استان گیلان، اینک مرخص شده و به زندگی عادی برگشته است.

 

این روزها تب کرونا داغ است. آنقدر داغ که با اولین نشانه های سرماخوردگی، افراد توهم بیماری می زنند و خود را به مطب پزشکان و درمانگاه ها می رسانند. بعضا اصرار دارند که برایشان آزمایش تشخیص سلامتی تجویز شود، خیلی ها در خواست سرم و دارو دارند و بسیاری ها هم گواهی حضور در منزل و استراحت می خواهند. تب کرونا در فضای مجازی هم داغ است. شبکه های اجتماعی پر شده اند از کارشناسانی که یک شبه تخصص تغذیه گرفته اند و مدام در حال تجویز داروهای گیاهی به مردمی هستند که چشم های نگران و مضطرب خود را به صفحه گوشی های خود دوخته اند. غافل از آنکه آن سوی امواج چه کسی و با چه نیتی برای آن ها نسخه می پیچد.

 

در راستای همین تب تند و داغ، با یک مبتلا به کرونا همکلام شدیم. احمد - ت، جوان ۲۸ ساله گیلانی که پس از ۱۰ روز بستری در یکی از بیمارستان های استان گیلان، اینک مرخص شده و به زندگی عادی برگشته است. البته زندگی عادی در شرایط مقابله با کرونا. با همان توصیه های بهداشتی برای جلوگیری از واگیری و رعایت ضوابط اجتماعی. (* نام خانوادگی بیمار، نام بیمارستان و شهرستان بستری به درخواست بیمار حذف شده است)

 

چطور متوجه شدی که مبتلا به کرونایی؟

با تعدادی از رفقا یک شرکت خدمات کامپیوتری راه انداخته ایم و در آن مشغول به کاریم. دو هفته قبل که بحث کرونا داغ بود یکی از همکارانمان سرماخوردگی شدیدی داشت. باهم سربه سرش گذاشتیم که تو مبتلایی و به زودی خواهی مرد و چه و چه. از همان شب احساس بدن درد شدیدی داشتم. طوری که فردای آن روز سرکار نرفتم. به ظهر نرسیده روز بعدش دچار تب شدیدی شدم. به اصرار خواهرم راهی یکی از درمانگاه ها شدیم. پزشک در همان نگاه اول به من گفت تو مشکوک به ابتلایی و فورا خودت را به بیمارستان برسان. دیگر نفهمیدم چه شد.

از حال رفتید؟

دنیا جلوی چشمانم گیج میخورد. اصلا انتظارش را نداشتم. خودم را باخته بودم. صدای مردم و دوروبری ها در سرم مشت می کوبید. تا بستری شدن در بیمارستان را اصلا به خاطر ندارم.

بعدش چه شد؟

چشم وا کردم دیدم روی تخت بیمارستانم. راستش خجالت نمی کشیدم از پرسنل بیمارستان میزدم زیر گریه. اصلا حال و روزم تعریف کردنی نیست.

آنجا برایتان چه تمهیداتی اندیشیده شد؟ چگونه از شما مراقبت کردند؟

آن زمان هنوز کیت های تشخیصی در استان وجود نداشت. آزمایش سه مرحله ای انجام می شد و جواب تست نهایی از تهران می آمد. من همه علائم را داشتم نتیجه اولین آزمایشم هم همان شب مثبت بود. پرستاران جوان و تیم پزشکی بسیار به من روحیه دادند. گفتند قوی باشی شکستش می دهی اما ته دلم می لرزید. از همه بدتر دوری از خانواده بود. محیط خانواده به انسان آرامش بیشتری می دهد. مدام در حال تماس با خانواده ام بودم. برادرم برایم جوک می گفت. خواهرم دلداریم می داد. پدر و مادرم اگرچه صدایشان می لرزید اما تلاش می کردند روحیه ام را حفظ کنم. در یک اتاق ایزوله بستری بودم به عبارتی قرنطینه ام کردند.

از همان دوست بیمارتان در شرکت مبتلا شدید درست است؟

قبل از آن یاد ندارم چطور ممکن است مبتلا شده باشم. اما سرماخوردگی دوستم بهبود یافت. ولی از آنجایی که با ویروس پررویی مواجهیم شاید در تاکسی در مغازه یا جایی دیگر مبتلا شده باشم.

دوستانتان برای تست اقدام نکردند؟

حقیقتش به کسی نگفتم که در بیمارستانم. اصلا حس خوبی به این موضوع ندارم. با خودم گفتم اگر بمیرم که بالاخره می فهمند امااگر بمانم تا آخر عمر می خواهند مسخره ام کنند.

مسخره؟ این هم یک بیماری است مثل همه بیماری ها. فکر نمی کنید باید طرز فکرتان را عوض کنید؟

ببینید واقعیت این است که نگاه جامعه الان به بیمار کرونایی همین گونه است. شما اعتراضات در شهرستان های استان گیلان برای اختصاص ندادن به مبتلایان کرونا را ببینید.

من این را می گذارم پای بی اطلاعی مردم. مردم چون هیچ تصور ذهنی از این بیماری و عوارض آن نداشتند ومطمئن بودند که خواهند مرد با آن مقابله کردند. مگر خود شما یکی از همانهایی نبودید که مطمئن بودید نجات نخواهید یافت.

همین طور است. چه بگویم. می ترسم تا آخر عمر دوستانم قرنطینه ام کنند.

ولی به نظر می رسد علاقه واقعی شما به دوستانتان باید منجر شود آنها هم برای تست اقدام کنند و در صورت ابتلا درمان شوند.غیر از این است؟

نه حق با شماست.

خب از ادامه روند درمانیتان بگویید.

من از روز پنجم به بعد در مسیر بهبود بودم. این را آزمایشات و اسکن ها نشان می داد. تیم پزشکی هم هرطور که می توانستند تلاش کردند تا من روحیه ام را نبازم.

شما که همان ابتدای خبر شنیدن ابتلا از حال رفتید چطور توانستید روحیه تان را باز یابید.

یکی از پرستاران حرف خوبی به من زد. گفت ببین اینجا آخر دنیاست. تا امروز می ترسیدی مبتلا شوی که شدی. از این جا به بعدش دست خودت است یا انقدر خودخوری کن و استرس داشته باش که همه مارا زودتر خلاص کنی (خنده) یا به خودت مسلط باش و بر بیماری غلبه کن.

شماهم به راحتی پذیرفتید؟

حقیقتا نه. به او گفتم من شنیده ام این بیماری درمانی ندارد. هیچ کس از زیر دستش زنده بیرون نرود.

و او چه پاسخ داد؟

(خنده) گفت دکترایت را از کدام دانشگاه گرفتی؟ با خانواده ام که صحبت می کردم برایم از نجات یافتگان این بیماری در چین میگفتند از اینکه اینقدر تعداد آدم مبتلا شده اند و تنها این تعداد جان باخته اند. منم با خودم گفتم خب چرا من هم یکی از نجات یافتگان نباشم. من به حال خودم که نگاه میکردم میدیدم خیلی هم وخیم نیست. بدن درد و تب و لرزش شبیه به سرماخوردگی های قبلیم بود. فشار سنگینی روی سینه ام حس می کردم و سرفه ای دردناکی داشتم که کم کم بهبود یافت. خلاصه آنقدرهاهم که فکر میکردم وحشتناک نبود.

و روزی که به شما گفتند مرخصی چه حسی داشتید؟

گفتم که من از روز پنجم بستری به بعد مطمئن بودم بهبود خواهم یافت. در آن پنج روز آنقدر خودم را ساختم که گفتم من باید به زندگی برگردم و شکر خدا کرونا را شکست دادیم. خدا، من و کادر درمان.

زندگی بعد از بهبود کرونا طور دیگری شده؟

بله. انگار خدا به من لطف کرده و زندگی دوباره بخشیده. فکر میکنم الان قدر نعمت هایش را بیشتر می دانم!

***

این جوان 28ساله گیلانی تنها با تکیه بر عنصر توکل و با تقویت روحیه توانست بر بیماری فائق آید. بیماری ای که متاسفانه این روزها ترس از آن از ابتلا به آن خطرناک تر شده و جای خالی امنیت بخشی ذهنی به جامعه در چنین شرایطی به شدت احساس می شود. کما اینکه هنوز بسیاری ها از اینکه اذعان کنند مبتلا به کرونا هستند یا بهبود یافته آنند امتناع می کنند و همه این ها نیازمند مشاوره و بدست آوردن امنیت روانی است.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار